انسانها موجوداتی اجتماعی هستند۱ و «ارتباط» پایههای هر اجتماع را تشکیل میدهند. در ارتباط میان انسانهای یک اجتماع، مفاهیم جدید و عمیقی شکل گرفته است که آن اجتماع را متمایز از اجتماعات دیگر، به پیش میبرد؛ مانند ارزشها، آداب و رسوم. وقتی با دقت به این موارد نگاه میکنیم، اینطور به نظر میرسد که شکل گرفتن آنها، به عمیقتر کردن ارتباط انسانهای آن اجتماع کمک میکند. پیش از عصر تکنولوژی، نقش این موارد، پررنگتر از اکنون بوده و با ورود تکنولوژی، اهمیتشان به مرور رنگ باخته است. بسیاری از آداب و رسوم، به مرور و بدون دخالت مستقیم اعضای آن اجتماع، شکل گرفتهاند و زمانی که تکنولوژی، ارتباطات انسانی را به شکل جدیدی صورتبندی کرده و مرزهای تعریفشده اجتماعات را بر هم زد، به مرور در حال از بین رفتناند.
با نمونههایی از آداب و رسوم که از آن حرف میزنیم برخورد نزدیک داشتهایم؛
مانند ایرانیهایی که نوروز را بهانهی دید و بازدید قرار میدهند و یا با گذشت چهل روز از مرگ کسی، بزرگانی به سراغ صاحبان عزا رفته تا رخت سیاه را از تن و غم را از روانشان بگیرند. یا حتی در برخی روستاها، بههنگام ازدواج جوانان، اهالی آنجا برخی اقلام نو را در میدان اصلی روستا میگذارند و آن دو جوان در زمانی به دور از نگاه دیگران، هر آنچه برای تشکیل زندگی نیاز دارند، برمیدارند.
اگر دقیقتر به این رسوم نگاه کنیم، نمودهایی از تلاش انسانها برای همراهی و همدردی مییابیم. همراهی و همدردی با انسانهایی که دچار مسئلهای شده یا نیازی داشتهاند و ما سعی میکردیم با آن مسئله، نیاز و خود آنها مرتبط و نزدیک بمانیم؛ تا بتوانیم راهکاری مفید ارائه دهیم و یا کمکی کنیم.
توجه من به این موضوعات به این دلیل است که «طراح» هستم و وقتی از طراحی (Design) صحبت میکنیم، دربارهی اتفاق مشابهی حرف میزنیم.
طراحی، فرآیندی برای رسیدن به مطلوبیت بیشتر است؛ از طریق حل مسئله یا رفع یک نیاز.
در دههی ۸۰ میلادی، طراحان (به تعبیر آن دوران) برای شناخت نحوهی تفکرشان مورد بررسی قرار گرفتند و در دهههای بعدی طراحی به عنوان یک حرفهی مستقل در نظر گرفته شد. پژوهشگران و متفکران این حوزه متوجه شدند، راهکارهایی که طراحان ارائه میدهند از شناخت عمیق و دقیق مسئله نشأت گرفته و شناخت مسئلهها و نیازهای انسانها، از همدلی.
همدلی چیست؟
در گفتوگوها، سخنرانیها و حتی ترجمهی کتابها، مفهوم همدلی (Empathy) با همدردی، دلسوزی و یا مهربانی اشتباه گرفته میشود. همدلی در سطوح مختلفش به معنی درک عمیق نیاز، شرایط، احساسات و مسئلهی انسانهای دیگر است، به نحوی که گویی نیاز و مسئلهی ماست.
ترحم و دلسوزی، به قدر مورد نیاز، انگیزهی اقدام در ما فراهم نمیکند؛ چرا که وقتی ما از انسانها، نیازها و مسئلههایشان دور هستیم، آنها را اصطلاحن «مشکل مردم» میپنداریم، نه خودمان. بگذارید با مثالی، موضوع را دقیقتر شرح دهم؛
لحظهای را تصور کنید که خبر ناگواری از نوزادانی در روستاهای آفریقا میشنوید که به دلیل دسترسی محدود به دستگاههای گرمکنندهی نوزاد (Ventilator)، چند روز پس از تولد، میمیرند.۲
چقدر انگیزه برای یافتن راهکار یا حتی تسکین مادرانشان دارید؟ حال فرض کنید این اتفاق برای یکی از نزدیکان شما بیفتد؛ احتمالا چند روزی ذهنتان مشغول باشد و حتی چند ماهی پیگیر حال پدر و مادر نوزاد بوده و کمک میکنید تا از اتفاق و از غم آن گذر کنند. حال اگر در فرآیندی بتوانیم به این موضوع، «همدلانه» نگاه کنیم، فارغ از محل وقوع و میزان صمیمیت، ناخوشایندی این اتفاق را عمیقن درک کرده و در نتیجه برانگیختگی زیادی برای ارائهی راهکار خواهیم داشت.
همدلی مانند حس جدیدی در کنار حسهای پنجگانه (یا ششگانه) به یاری ما، برای درک انسانها میآید؛ مانند حس هفتم ما.
چرا همدلی مهم است؟
گفتیم طراحی، حل مسئله است و برای حل مسئله «شناخت» لازم است و همدلی اولین گام شناخت.
وقتی از مسئلههای انسانها صحبت میکنیم، از چیزی حرف میزنیم که گاهی خود آنهایی که درگیرش هستند نیز ابعاد مختلف آن را نمیشناسند و همدلی، روشیست برای درک مسئله از طریق مال خود کردن آن؛ شناخت عمیقتر و در عین حال از بیرون دیدناش.
اهمیت همدلی در عصر تکنولوژی و با حضور بیماریهایی مانند کووید۱۹ که بیش از پیش مانع ارتباط نزدیک انسانها میشوند، در این است که همدلی از دور و با انسانهایی که ارتباطی از هر نوعی با آنها نداریم، دشوارتر است. بعضی انسانهای اجتماع ما در این دوران جدید با مشکلاتی مواجه شدهاند که از نبود همدلی ناشی شده است. اساسن برخی محققان معتقدند که هر نوع خشونتی نیز از عدم وجود سطحی از همدلی ناشی شده و حتی نحوهی مخاطب قرار دادن انسانهای دیگر (مانند استفاده از عبارتهای مردم، کاربران، مشتریان و… به جای انسان)، روی نحوهی نگرش ما به آنها و میزان همدلیمان با ایشان تأثیر میگذارد.۳
در دنیای پر از عدم قطعیت و ابهام امروز ما – که بعضی از متفکران آن را با عبارت مختصر شدهی VUCA۴ توصیف میکنند – همدلی و شناخت از ابرازهای حیاتی تابآوری و پیشرفت است. به خاطر همین پیچیدگی بیشتر در اجتماع و مسئلههای امروزمان، لازم است با توجه بیشتری همدلی را در خود بهوجود بیاوریم و سطح آن را بالا ببریم. ما برای انسان بودن، ارتباط موفق، ارائهی راهکارهای سازنده و حتی رهبری اجتماعی که عضوش هستیم، چه شرکت و خانوادهمان و چه همنوعهایمان، به همدلی نیازمندیم.
چگونه همدل باشیم؟
لازمهی همدلی این است که در صورت امکان خود را در آن شرایط قرار دهیم.
«هِنری فورد» از طراحان خود خواست که «شکم همدلی» (یک شبیهساز بارداری) را به خود ببندند تا شرایط یک خانم باردار و مشکلات او در سوار شدن به اتومبیل و رانندگی را درک کنند. این شبیهساز بارداری، حتی لگدهای یک نوزاد را نیز شبیهسازی میکرده است!
به سنگفرشهای مخصوص نابینایان در پیادهروها دقت کردهاید؟ تا به حال با چشمان بسته روی آنها راه رفتهاید؟ وقتی از همدلی حرف میزنیم، دقیقن از تجربهی این عمل میگوییم.
علیرغم اینکه اسناد مشخصی درباره میزان رضایت مشتریان فورد از طراحی انجامشده در دست نیست، هِنری فورد با صورتبندی مناسبی اهمیت همدلی را به این شکل بیان میکند: «اگر از مشتریانم میخواستم که نیازشان را بگویند، میگفتند یک اسب سریعتر میخواهیم».
در روشهای همدلانهی نگاه به مشکلات، نقشهای از احساسات، عملکردها، گفتهها و افکاری که حول مسئله مطرح هستند۵، راهنمای ما برای شناخت خواهند بود.
گاهی که نمیشود شرایط را شبیهسازی کنیم، میتوانیم با مشاهدهی دقیق، گفتوگوهای عمیق و در کنار آن، شنیدن فعال (Active Listening)، درک خودمان را از شرایط بالاتر ببریم و راهکارهای مقتضی بهتر و کارآتری ارائه کنیم. در یک شرکت غیرهمدل، وقتی کسی دیر به سر کارش میرسد، جریمه میشود و چرخهی معیوبی از القای حس بد، عملکرد ضعیف و انگیزهی پایین شکل میگیرد؛ در حالی که در یک شرکت همدل، روی دلیل ریشهای آن تحقیق میکنند و راهکاری بهتر و کارآتر با پسزمینهای از همراهی در بهبود و رشد ارائه میدهند.
چالشهای همدلی
همانطور که توضیح دادیم؛ همدلی یعنی شناخت و درک عمیق که سخت و البته انرژیبر است. اگر ما در رویارویی با همهی انسانها، سطح بالایی از همدلی داشته باشیم، طولی نمیکشد که یا برای بقا نسبت به همهی آنها بیتفاوت میشویم۶ و یا از پا میافتیم. موارد اینچنینی در فضای پزشکی و پرستاری در دنیا به وفور گزارش شده است. همانگونه که ما از حس بینایی و شنوایی و حواس دیگرمان در زمان نیازمندی استفاده میکنیم، لازم است از حس هفتممان، همدلی نیز بهصورت مدیریتشده و آگاهانه کمک بگیریم. درک نکردن محدودیت و ظرفیت همدلیمان (که البته قابل افزایش است)، میتواند ما را به سمت شرایطی که اشاره کردم، سوق دهد.
چالش دیگر این است که با قبول ظرفیت محدود همدلی، لازم است آن را میان انسانهای مختلف تقسیم کنیم. وقتی یک انسان، همدلی بیشتری با همسر خود داشته باشد، مقدار کمی همدلی برای برادرش باقی میماند و مقدار بسیار کمی برای همسایه. با توجه به اینکه وقتی صحبت از انتخاب میشود، انسانها اغلب به نزدیکان خود اولویت بیشتری میدهند، زمینهی برخوردهای غیرهمدلانه (یادآوری میکنم که در نبود همدلی، خشونت بالا میرود) با سایرین فراهم میشود. گاهی این مورد را به شکل طرفداریهای غیرمنصفانه نیز میتوان مشاهده کرد.
وقتی انسانی را عمیقتر درک کنیم، به حمایت از او متمایلتر میشویم؛ بهخصوص زمانیکه معتقد باشیم او در شرایطی نابرابر و غیرمنصفانه قرار دارد.
اما چالشها به همین مورد محدود نمیشود بلکه وقتی ما همدلی زیادی با فردی داریم، ممکن است سود آنها را مانند سود خود ببینیم. تحقیقات نشان میدهند که انسان در این شرایط تمایل بیشتری به دروغگویی نشان میدهد.۷ به عبارت دیگر ممکن است همدلی در حلقهی نزدیکان با عدالت برای همه در تناقض قرار گیرد و دیدن این تصویر کلی، به خاطر همدلی با آن گروه برای ما مشکل شود.
همدلی را نیز مانند بسیاری از مفاهیم دنیا نمیتوان بهصورت مطلق و بدون در نظر گرفتن بافتار و کنشها بررسی کرد. با این وجود میتوان گفت؛ همدلی لازمهی دنیای امروز است و برای مواجهه با پیامدهای چالشی آن نیز باید به سراغ مهارتهای دیگری مانند مدیریت کردن همدلی و تفکر نقادانه (Critical Thinking) برویم و آنها را در مسیر عملکردی انسانی، اخلاقی و عادلانه به کار ببندیم.
پانویسها
۱ انسانشناسان در ابتدا اجتماع را معادل Society در نظر گرفته و دلیل تشکیل آن را زنده ماندن و دوری از خطرها میدانستند اما امروزه اجتماع را معادل Community در نظر میگیرند و دلیل تشکیل اولیهی آن را صرفن زنده ماندن نمیدانند.
۲ اشاره به مثالی از کتاب «خودباوری در خلاقیت»، نوشته تام و دیوید کلی، ترجمهی دکتر مهدی کیامهر و مرتضی خضریپور، انتشارات آریاناقلم
۳ نقل به مضمون از کتاب «Zero Degrees of Empathy» نوشتهی Simon Baron-Cohen
۴ مخفف کلمات Volatility (بیثباتی)، Uncertainty (عدم قطعیت)، Complexity (پیچیدگی) وAmbiguity (ابهام) که اولین بار برای توصیف شرایط جنگ سرد به کار برده شد.
۵ اشاره به مفهوم نقشهی همدلی (Empathy Map)
۶ اشاره به ناتوانی در همدلی (Compassion Fatigue)
۷ «Dishonesty in the Name of Equity» — http://pss.sagepub.com/content/20/9/1153.full
اگر به مطالعهی نسخهی الکترونیکی این شماره علاقمند هستید با استفاده از لینکهای زیر آن را از فیدیبو یا طاقچه سفارش بدهید…