شرایط امروز ایران پر از فراز و نشیب و دشواریست. همهی ما نفس به نفس با آن دست به گریبانیم و صبورانه با آن مدارا میکنیم؛ گاهی غمگین میشویم و گاهی خشمگین! گاهی ته دلمان از وضعیت ته جیبمان خالی میشود و گاهی با لبخند و خوشرویی، شرایط را میپذیریم و به اطرافیانمان دلگرمی میدهیم.
روزهای پرچالشی را از سر میگذرانیم و شاید همین شرایط تحمیلیست که موجب شده تا تردید میان «ماندن» یا «رفتن»، دغدغهی بسیاری از دوستانمان شود.
هویت ایران، همواره وامدار ارزشهای نیکپنداری، نیکگفتاری و نیککرداری مردمان آن بوده است. از گذشتهای که باید چراغ راه آیندگانش میبود تا امروزی که من و شما داستان گذشتهی فردا را روایت میکنیم و مسئولیم؛ مسئول آنچه برای فرزندان و آیندگان این سرزمین به یادگار میگذاریم.
ایرانی بودن، تنها تفاخر به «آنچه داشتیم» نیست؛ البته که مایهی فخر است! اما «نسل ما» برای ایران فردا چه کردهست؟ چه میکند؟ از خاطرات و پایبندهای خانوادگیمان برای ماندن که بگذریم، بیتعارف؛ ایران امروزمان نیازمند پاسداری و نگاهبانیست؛ نه فقط برای حفظ تمامیت ارضی؛ بلکه از منظر دانشوری و دانشگستری.
به این نکته بیندیشیم که بهعنوان یک شهروند، چقدر برای شهرمان، برای کشورمان سازنده بودهایم؟
چقدر توانستهایم جریانساز باشیم؟ نسل آیندهی ما بر کدام جریان فکری سوار خواهد شد؟
اگر نسل ما برای فردای ایران، بستری برای رشد و خلاقیت و نوآوری مهیا نکند، ایران به زودی، برهوت اندیشه و آفرینش خواهد بود؛ خموده، افسرده و بیهدف! و من، خود را مسئول میدانم.
آری؛ من در ایران میمانم، زیرا اعتبار و هویتم را همینجا، از همین مردم و پای همین دشواریها و خون دل خوردنها به دست آوردهام. برای همین مردم نوشتهام و برای همهی آرمانهای همنسلانم جنگیدهام. کجا بروم؟
من مدیون این سرزمینم. قلبم برای آن میتپد و برای آیندهی ایرانی تلاش میکنم که در چشماندازی همین نزدیکیها، ایدهها در آن ارزش میآفرینند.
ایران امروز، ایران فردا، ایران من و شما و فرزندان ماست؛ ایدههایمان را به اشتراک بگذاریم و با هم و برای هم، فردایی روشن بسازیم…